عاشقانه ای برای تو

ساخت وبلاگ
وقتی گریه کردیم گفتند بچه است وقتی خندیدیم گفتند دیوانه است وقتی جدی بودیم گفتند مغرور است وقتی شوخی کردیم گفتند سنگین باش وقتی سنگین شدیم گفتند افسرده است وقتی حرف زدیم گفتند پر حرف است وقتی ساکت شدیم گفتند عاشقه حالا که عاشقیم میگن اشتباهه........... عاشقانه ای برای تو...
ما را در سایت عاشقانه ای برای تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sadeghporhasan بازدید : 14 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 0:12

❤ زن وشوهری به باغ وحش رفتند، میمون نری را مشاهده کردند که با جفتش عشقبازی می کرد ❤ زن به شوهرش گفت : چه رابطه دوستانه وعاشقانه ای ❤ سپس به قفس شیرها رفتند شیر نر را دیدند که آرام و با فاصله اندک از جفتش نشسته بود ❤ زن به شوهرش گفت : چه رابطه دوستانه ی اندوهباری است ❤ شوهرش گفت : این بطری را به سمت جفت شیر نر بینداز و ببین شیر نر چه عکس العملی نشان می دهد . ❤ وقتی که زن شیشه را به طرف شیر ماده انداخت، شیرنر فوری بلند شد و بخاطر دفاع از جفتش با سر و صدای عاشقانه ای برای تو...
ما را در سایت عاشقانه ای برای تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sadeghporhasan بازدید : 14 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 0:12

به ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻟﺐ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﺪﺕ ﻫﺎﺳﺖ واقعی ﻧﻤﯽ خندن.. به سلامتی اونایی که طبیب دلهای دردمندن ولی خودشون دنیای دردن, به ﺳﻼﻣﺘﯽ خیاطی که نمیدونه دلِ تنگشو کجا ببره به سلامتی چشمی که چشم ما رو روی همه چشما بست. به سلامتی اون پیرمردی که وقتی‌ ازش پرسیدن عشق چیست گفت همونی که منو پیر کرد. به سلامتی تویی که کم بودی ، کم موندی اما عمیق بودی. به سلامتی کسی که دیگه بهش زنگ نمیزنیم اما اگه بفهمیم خطش خاموشه دق می کنیم. عاشقانه ای برای تو...
ما را در سایت عاشقانه ای برای تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sadeghporhasan بازدید : 14 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 0:12

اگر دوستت دارم هایت را جدی نگرفت ؛ غصه نخور .. اگر رفت ، گریه نکن .. یک روز چشمان یک نفر ، عاشقش می کند .. یک روزی معنیه کم محلی را می فهمد .. یک روز شکستن را درک می کند .. آن روز می فهمد آه هایی که کشیدی ، از ته قلبت بوده .. می فهمد شکستن یک آدم تاوان سنگینی دارد . عاشقانه ای برای تو...
ما را در سایت عاشقانه ای برای تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sadeghporhasan بازدید : 16 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 0:12

فروغی چه زیبا میگفت : اگر یاد کسی هستیم این هنـر اوست ، نه هنـر ما ...! چقـدر زیبـاست کسـی را دوسـ♥ــت بـداریـم نـه برای نیــاز ... نـه از روی اجبــار ... و نـه از روی تنهایـی ... فقـط بـرای اینـکه ارزشـش را دارد ♥ عاشقانه ای برای تو...
ما را در سایت عاشقانه ای برای تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sadeghporhasan بازدید : 14 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 0:12

مسافر شهر باران “ سکوتش زیبا بود و خلوتش دلنشین ؛ وقتی بود، همه جا تاریک بود و من را به دنیایی دیگر میکشاند… دنیایی از جنس آرامش! شب… تاریک بود و سیاه و آرام… اما قصه آن شب فرق داشت! آن شب ضیافت باران بود و من مثل همیشه در تمنای باران، بی چتر به زیر دوش آب آسمان رفتم… و او میخواند… یک شب گرم و تب آلود آمدی از شهر باران ناگهان از هر جوانه گل بر آمد چون بهاران ای تو از نسل بهاران ای امید سبزه‌زاران ای صدایت پاک و معصوم چون سرود چشمه ساران باران پاییزی جایش عاشقانه ای برای تو...
ما را در سایت عاشقانه ای برای تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sadeghporhasan بازدید : 13 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 0:12

چند روز به کریسمس مانده بود که به یک مغازه رفتم تا برای نوه ی کوچکم عروسک بخرم . همان جا بود که پسرکی را دیدم که یک عروسک در بغل گرفت و به خانمی که همراهش بود گفت: “عمه جان…” اما زن با بی حوصلگی جواب داد: “جیمی، من که گفتم پولمان نمی رسد!” زن این را گفت و سپس به قسمت دیگر فروشگاه رفت . به ارامی از پسرک پرسیدم: “عروسک را برای کی می خواهی بخری؟” با بغض گفت: “برای خواهرم، ولی می خوام بدم به مادرم تا او این کادو را برای خواهرم ببرد . عاشقانه ای برای تو...
ما را در سایت عاشقانه ای برای تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sadeghporhasan بازدید : 15 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 0:12

یه روز یه دختره یه پسره رو تو خیابون میبینه٬ خیلی ازش خوشش میاد… هر کاری میکنه که دل پسره رو به دست بیاره پسره اعتنایی نمیکنه… چون پسره فکر میکنه همه دخترا مثل همن… از داستانها شنیده بود که دخترا بی وفان… خلاصه.. میگذره ۳٬۴ روز… تا اینکه پسره دل میده به دختره… با هم دوست میشن و این دوستی میکشه به ۱سال ۲سال ۴ و ۵… همینجوری با هم بزرگ میشن… خلاصه بعد از این همه سال که با هم دوست بودن پسره از دختره میپرسه چقدر دوسم داری؟!. عاشقانه ای برای تو...
ما را در سایت عاشقانه ای برای تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sadeghporhasan بازدید : 13 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 0:12

لطفا بخونین و نظر هم بدین ... دخترک وپسرهردوباهم خيلي خوب بودن اوناهرروزبه پارک ميرفتندوخوشحال بودن اوناانگارتوي يه دنياي ديگه اي به سرميبردنداصلابه اطراف خودشون توجهي نميکردندوفقط به خودشون فکرميکردندتااينکه روزاي خوشي تموم شد...يه روزي که باهم رفته بودندپارک دخترحالش بدشدوبي هوش شددخترتوي بغل پسرک بي هوش افتادوپسرهم نگران که چه اتفاقي براي عشقش افتاده بعدازاين پسر دخترک رابردپيش دکترودکترهم بعدازمعاينه دختر اورافرستادتاکه آزمايش بگيردوبرگردد...جواب عاشقانه ای برای تو...
ما را در سایت عاشقانه ای برای تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sadeghporhasan بازدید : 15 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 0:12

پس از شهادت امام حسن(ع) برادرش حسین(ع) به امامت رسید، مردم عراق از امام حسین خواستند که بر ضد معاویه قیام کند، امام حسین(ع) به آنها گفت برادرم با معاویه قراردادی را امضاء کرده است که تا مدت آن تمام نشود نمی توانم آن را نقض کنم. یکی از مفاد قرارداد صلح امام حسن(ع) این بود که خلافت فقط در دست معاویه باشد و آن را به پسرش یزید منتقل نکند و چون معاویه هنوز زنده بود، امام حسین(ع) 10 سال را به همین منوال سپری کرد تا آنکه معاویه مرد. عاشقانه ای برای تو...
ما را در سایت عاشقانه ای برای تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sadeghporhasan بازدید : 14 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 0:12